سال ۲۰۰۳ زمانی که آمریکا به عراق حمله کرد و رژیم بعث برای همیشه به تاریخ سپرده شد تحلیل و تفسیرهای فراوانی در خصوص آینده عراق و افغانستان و خصوصا منطقه خاورمیانه شنیده می شد.جالب تر و مهمتر از همه تحلیل ها و آیندهنگری های رهبری اپوزسیون خصوصا احزاب کمپ نشین در اقلیم کردستان مورد توجه و جای تامل بود.
بعد از سرنگونی صدام و رئیس جمهور شدن جلال طالبانی در عراق و به کرسی نشستن بارزانی در اقلیم کردستان،مصطفی هجری و عبدالله مهتدی همین خواب را نیز برای خود در آیندهی نه چندان دور ایران در آن سال ها می دیدند.عبدالله مهتدی در تهران رئیس جمهور بود و هجری هم در کردستان فدرال حکومت می کرد…این رویا پردازی ها در سخنان و برنامهها و حتی سیاست های این احزاب بازتاب گستردهایی داشت به گونهایی که اگر قبلا قصد سرمایه گزاری در اربیل یا خارج کشور را داشتند تمامی پروسههای خود را تعطیل کرده بودند و منتظر بودند آمریکا اولین بمب را به تهران بزند و آنان هم از باشماخ و حاجی عمران به کردستان بر گردند.تحلیل آنان بدینگونه بود که آمریکا در افغانستان کارش به پایان رسیده است و پایگاه محکمی دارد و در عراق نیز به همانگونه زیاد طول نمی کشد که کارش در اینجا هم تمام خواهد شد و بعد از عراق نوبت ایران است که آمریکا برود آنجا را هم سرو سامان بدهد.
با گذشت زمان و آشکار شدن پروسههای شکست خوردهی آمریکا در هر دو کشور «عراق و افغانستان» معادلات سیاسی منطقه نیز تغییر کرد و در این میان فقط سر احزاب کمپ نشین بود که بی کلاه ماند.آنان که فضای امیدوار کنندهایی برای خود و اعضای حزبشان درست کرده بودند و تا حدودی نیز توانسته بودند که با وعده و وعید افراد ناراضی و دلسرد را هنوز دور خود نگه دارند،در چند سال اخیر که دمکرات ها در آمریکا سکان قدرت را در دست داشتند سیاست های جنگ طلبانه و تندروانهی دولت قبلی دیگر جایی نداشت و این مسئله تاثیرات مستقیمی بر وضعیت و آیندهی احزاب کمپ نشین داشت،این احزاب که سران آن را افرادی نه چندان سیاستمدار و واقع بین تشکیل می دهند همیشه برنامهها و پروگرام خود را بنا بر تحلیل های واهی و رویا پردازی هایی تنظیم می کنند که چندان ارزش سیاسی و سنخیتی با واقعیت ندارد.اینان منتظر هستند که ابر قدرتی به مانند آمریکا به ایران حمله کند و پست های قدرت خالی شود و به دست آن ها بیافتد.
این مسئلهی وابستگی و چشم انتظاری در احزاب،تعیین کنندهی شرایط مرغوب یا اسفناک در حزب است.در دو سال گذشته که مسئلهی انرژی هستهایی و بحث تحریم ها در ایران تمام شد،برای بار دیگر فضای ناامیدی و یاس دامن گیر احزاب شد و این مسئله مشکلات زیادی به بار آورد به گونهایی که هر روز شاهد خودکشی ها،مشکلات اخلاقی،فسادهای مالی و… بودیم در این مدت ریزش بی مانند در صفوف این احزاب روی داد به طوری که حتی برخی مقرها تعطیل شد و حتی برای نگهبانی دادن از خودشان با مشکل رو به رو شدند.موج عظیمی از کادر و رهبری و اعضای این احزاب به همراه آوارگان سوری و عراقی به کشورهای اروپایی پناه بردند و برخی به ایران برگشتند.
در یکی دو ماه گذشته و بعد از سر کار آمدن رئیس جمهور جدید آمریکا،رهبری این احزاب دوباره و برای بار دیگر مشغول خیال پردازی و وعده و وعید دادن به اعضای خود هستند.تاکتیک رئیس جمهور جدید آمریکا که فقط در حد سر دادن شعارهای بی معنا و تو خالی است باعث شده که سران این احزاب به موج سواری بپردازند و بدون اینکه تامل یا تحلیل درستی داشته باشند از وضعیت آمریکا و منطقه،هر روز در فضای مجازی یا در جلسات داخل حزبی شعارهای ترامپ را تکرار کرده و در توهم های خود مشغول تقسیم قدرت هستند ولی غافل از اینکه این شعارها و تهدیدات فقط جنبهی تبلیغاتی داشته و در دنیای واقع سیاست مسئله به گونه ایی دیگر است و ابر قدرت بودن ایران در منطقه و خاورمیانه خصوصا برای ترامپ کاملا روشن و واضح است.
نظر خود را ارسال کنید