
تیشک تیوی یکی از شبکههای وابسته به گروه تروریستی حزب دمکرات کردستان است. در مورد عملکرد این تلویزیون حرف و حدیث بسیار است که ماقصد داریم در هر قسمت بخشی از واقعیات درونی و آنچه که در پشث پرده این تلویزیون میگذرد را منتشر سازیم. یکی از مجریهای برجسته تلویزیون تیشک تیوی فردی به نام سیروس ملکوتی است. سیروس ملکوتى در سال ۱۳۳۵ در تهران متولد شد و مقدمات نوازندگى گیتار را از سعید رسا و داریوش افراسیابى آموخت. وی یکی از برجستهترین نوازندگان ایرانی گیتار کلاسیک است که به دلیل سالها اقامت در خارج از کشور، به رغم فعالیتهای گوناگونی که در ایران داشته کمتر کسی در ایران با نام او آشناست. اکثر کسانی که نام وی را شنیدهاند این شخص را در شبکههای کردی به عنوان مجری برنامه سیاسی میشناسند غافل از اینکه در پس پرده شخصیت به ظاهر سیاسی وی فرد دیگری نهفته است. سیروس ملکوتی بعد از یادگیری گیتار به خاطر مقتضیات زمانه، کمبود کار و مشکلات زندگی (که بخاطر مرگ پدر و سرپرستی خانواده که به دوش وی افتاده بود) مجبور شد که فعالیتهایش را در کابارههای آن دوران و در کنار رقاصههای خوشگذر و خوشمنظر سپری کند. در این میان با اینکه درآمد خوبی عاید وی میشد ولی ضررهای فراوانی را نیز به دنبال داشت که بعدها گریبان وی را گرفت و زندگی وی را با مشکلات فراوانی روبرو کرد. یکی از این مشکلات اعتیاد زود هنگام وی به مواد مخدر و مواد الکلی بود؛ دیگری سوء استفادههای فراوان زنان فاحشه بود که به دلایل مختلف از وی باجگیری میکردند. این باعث شد که زندگی بر او و خانوادهاش بسیار سخت بگذرد به طوری که مجبور شد از تهران نقل مکان کرده و به سرزمین پدری خویش برگردد و به کارگری و کارهای ساده برای امرار معاش بپردازد. بعدها خانمی به اسم هستی دلبر که از زنان رقاصه و فاحشه معروف جنوب تهران بود از وی شکایت کرد و ادعا کرد که سیروس ملکوتی پدر فرزند وی میباشد و او حدود چهار سال است که از وی خبر نداشته و در تمامی این مدت به دنبال او میگشته است. با دلایلی که از سوی خانم هستی دلبر ارائه شد دادگاه رای به نفع خانم هستی دلبر داد و سیروس ملکوتی مجبور شد که نفقه سالهای گذشته آنها را پرداخت کند. ولی هنوز صحت و سقم این قضیه برای همگان نامعلوم است. سیروس ملکوتی سه بار در طی این سالها سعی در ترک مواد مخدر و الکل کرد که متأسفانه موفق به این کار نشد. بعد از مدتی با ازدواج کردن دو خواهرش با نامهای سوسن و سمیرا با دو تن از سران حزب دمکرات کردستان سیروس توانست از این فرصت نهایت استفاده را ببرد و به تحصیل ادامه بدهد.
ملکوتی، مردی که روحش را با موسیقی صیقل داده بود و به قول معروف آزارش به مورچه هم نمیرسید در پی توطئهای که حزب دمکرات کردستان چیده بود وارد بازی جدیدی شد. وی رهبری عملیاتی در جنوب کردستان را بر عهده گرفت که در پی آن متأسفانه بیش از ۲۰۰ نفر کشته شدند که ۱۸۶ نفر از آنها زنان و کودکان بیگناه بود. در پی این عملیات بود که مردم کردستان از حزب دمکرات کردستان به طور کلی از حزب دمکرات کردستان متنفر شدند و در پی انتقام از باعث و بانی این عملیات برآمدند. مسئولین حزب دمکرات کردستان نیز اقدامات پیشگیرانهای برای حفظ سیروس ملکوتی و گروه وی انجام دادند و در همان بهبوهه انقلاب ۵۷، سیروس ملکوتی و یارانش را به بهانه ساماندهی حزب و … از ایران خارج کرد و به آلمان فرستاد. ملکوتی بعد از منتقل شدن به آلمان برای اینکه شخصیت تروریستی خود را از اذهان مردم به نوعی پاک کند، تحصیل خود را از سال ۱۳۵۸ تا ۱۳۶۳ در دانشگاه هنرهاى زیباى برلین نزد ماریا سانچز بنیملى به فراگیرى گیتار کلاسیک ادامه داد. از همان دوران در چندین مدرسه موسیقى در برلین به تدریس پرداخت و در سال ۱۳۶۵ (۱۹۸۶م) به عنوان یکى از اعضاى هیأت داوران مسابقات بینالمللى گیتار در توکیو برگزیده شد. وى در رادیو و تلویزیونى SFB و ZDF برنامههایى اجرا کرده و در سال ۱۳۸۲ کانون «هنرمندان بدون مرز» را در لندن تشکیل داد.
ملکوتى به موازات فعالیت به عنوان تکنواز گیتار کلاسیک، آثارى نیز براى گیتار، آواز و گیتار، گیتار و ارکستر آفریده است. بخشى از ساختههاى او براى گیتار تکنواز که توسط خود او به اجرا درآمده در سال ۱۳۶۶ (۱۹۸۷) به وسیله کمپانى استش به صورت صفحه در آلمان انتشار یافت.
این صفحه که پنج اثر به نامهاى «فانتزى ماهى سیاه کوچولو» (با الهام از داستانى از صمد بهرنگى)، «پرلود شماره یک»، «مرثیه براى ساناز»، «داستانها…» و «آواهاى گمشده» را در خود دارد به وسیله کمپانى پیماروس به روى سىدى منتقل و مجدداً در اروپا منتشر شده است.
در ادامه وی برای جلب رضایت مسئولین حزب دمکرات کردستان که هزینه تحصیل و اقامت وی را در طول سالیان دراز پرداخت کرده بودند، سعی کرد که در آلبومهایش مطالب سیاسی را چاشنی حرفها و متن شعر کند و به نوعی خود را به صحنه سیاست بکشاند تا از این طریق بتواند خوشخدمتی خود را ثابت کند و هم بتواند جایگاه خوبی را در میان حزب به دست بیاورد که البته در این امر موفق نیز بود. وی بعد از گذشت یک سال توانست نظر مسئولین حزب را به خود جلب کند به شکلی که چندین مأموریت بسیار خطیر و سخت به وی داده شد که از جمله ترور شخصیتهای مهم جمهوری اسلامی و نمایندگی حزب دمکرات کردستان برای همکاری با سازمان مجاهدین خلق در سالهای ۱۳۶۶ و ۱۳۶۷ بود. اما مأموریت اصلی وی جاسوسی و اخذ اطلاعات برای حزب بود که در سالهای ۱۳۶۷ تا ۱۳۶۹ به عهده وی گذاشته شد. اما ملکوتی در پی حضور در مجالسی که با مسئولین مختلف و با گروههای مختلف سیاسی در مکانهای مختلف برای اخذ اطلاعات انجام میشد دوباره به حال و هوای قبلی خود بازگشت و به بخاطر شبگردیهای فراوان و همخوابگی با دختران آلمانی و … دچار مشکلات فراوانی شد به شکلی که گاهی حدود ۷ تا ۹ ساعت از شبانه روز را به این امر اختصاص میداد و این امر مسئولین حزب را بر آن داشت که وی را حدود یک ماه در یک خانه در برلین زندانی کنند و تحت معالجه پزشکان حازق قرار دهند.
بعد از بهبودی وی مسئولین حزب به ملکوتی اعلام کردند که وی دیگر حق ندارد که از گیتار استفاده کند و وی باید گیتار، موسیقی، شبگردی و … را به طور کلی ببوسد و کنار بگذارد و اعلام کردند که برای ادامه همکاری با حزب باید به زندگی خود سر و سامان بدهد و ازدواج کند. اینگونه شد که سیروس ملکوتی در سن ۳۶ سالگی یعنی در سال ۱۳۷۱ با دوست دختر خود روژین که دختر یکی از مسئولین حزب، آقای طاهر علیار (عضو کمیته مرکزی حزب) بود ازدواج کرد که حاصل آن دختری به نام آیدا است. آیدا هم اکنون رشته مورد علاقه پدر را دنبال میکند.
ملکوتی در سال ۱۳۸۲ به تشکیل کانون «هنرمندان بدون مرز» در لندن دست زد تا با فعالیتهای مختلف بتواند هنرمندان و … را هر چه بیشتر به حزب جذب کند. سازمان «هنرمندان بدون مرز» توانست با امکاناتی که حزب در اختیار آنها گذاشته بود در مدت کوتاهی به گونهاى فعالیت کند که پس از یک سال، یونسکو این سازمان را به عنوان یکى از سازمانهاى مطرح هنرى و حقوق بشرى بنامد. اما این فعالیتها خیلی طول نکشید و به دلیل استقبال کم و مسائل مختلف خیلی سریع متوقف شد. ملکوتی در تمام این مدت سعی میکرد که وانمود کند که تمام هزینهها از طریق خود وی تأمین میشده است و هیچگونه وابستگی به نهادهای دولتی و غیر دولتی ندارد ولى پس از مدتى به دلیل اینکه حزب با مشکلات مالی برخورد کرد هزینههای تأمین مخارج پروژهها نیز با مشکل مواجه شده و در نتیجه کار عملاً تعطیل شد.
چندی بعد ملکوتی یک رادیو اینترنتی موسیقی به نام «رادیو آیدا» تشکیل داد اما در سال ۱۳۸۵ با صلاح دید معاونت حزب (حسن شرفی) سیروس ملکوتی به همراه گروه دیگری اقدام به تاسیس شبکه تیشک نمود تا بتواند به شکلهای مختلف عقاید و منویات حزب دمکرات کردستان را به اجرا بگذارد و حزب دمکرات کردستان را به نوعی احیا کند اما مردم ایران هیچگاه حزب دمکرات کردستان و جنایتهایی را که کردهاند، فراموش نمیکنند. حزب دمکرات کردستان همان عامل تمام قتلهای کردستان بود که از ۲۸ مرداد ۵۹ شروع شد و باعث کشته شدن صدها کودک و پیر و جوان شد.
حزب دمکرات کردستان همان گروهی بود که به خانههای مردم هجوم میبردند و به بهانههای مختلف از مردم زورگیری میکردند و اگر با مقاومت مردم مواجه میشدند به شدت با آنها برخورد میکردند و بارها و بارها دیده شد که حتی سر پدر خانواده را میبریدند و یا زن و بچهها را میبردند. فقط به خاطر اینکه در مقابل آنها مقاومت میکردند. آنها به راحتی سر پاسداران را میبریدند و یا اعضاء و جوارح آنها را قطع میکردند از دماغ گرفته تا انگشتان و …
حالا این حزب سعی کرده با شخصیتی مانند سیروس ملکوتی (شاید تنها فردی از حزب دمکرات کردستان باشد که سالیان درازی است در خارج از کشور به سر میبرد و فکر میکند احتمالاً جنایات بیشمارش از اذهان مردم پاک شده است) آبروی از دست رفته خود را به نوعی به دست آورد. حزب دمکرات کردستان سعی کرده که به وسیله زدن شبکه ماهوارهای و تبلیغات دوباره خود را احیا کند و در این راه سعی کرده که از افرادی مانند سیروس ملکوتی و امثال وی استفاده کند غافل از اینکه مردم هنوز فراموش نکردهاند که همین حزب دمکرات و اشخاصی مانند سیروس ملکوتیها بودند که باعث بیچارگی و بدبختی مردم کرد شدند و تمامی جنایاتی که درکردستان اتفاق افتاده به عهده همین حزب و همین اشخاص بوده است.
نظر خود را ارسال کنید